.
.
.
قصه مان با شنیدن قصه ای آغاز شد..قصه ای که تو دوستش نداشتی و من دوستش داشتم..شاید نشنیدیش و من شنیدم..نمی دانم..اما دوست دارم لحطاتی را که با هم به قصه ای گوش می دهیم..انگار که قصه ها با قصه ما می آمیزند و بعد از هر قصه آدمی دیگریم..قصه مان هم عوض می شود...باهم که قصه گوش می دهیم حال دیگری دارد...تمام اید روزها و این ماه ها انگار با همین قصه ها بهم پیوند خورده اند...وحالا از اینکه قصه ای نیابیم تا باهم به آن گوش دهیم می ترسیم..نکند که تمام شدن قصه ها قصه ما را تمام کند...نمی دانم...آیا باز هم قصه هایی خواهند بود که بشنویم و آدمی دیگر شویم؟
کاش باهم بشنویمشان..
.
.
شاید قصه ماهم شنیدنی شد..
salam
سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
خدا کند که قصه ی ما هم شنیدنی شود
چه زجری داره یکی نشنوه
نوشتت خیلی قشنگ بود با هم شنیدن و همیشه شنیدن خیلی آرمانیه اگر چهمی تونه واقعیت هم داشته باشه
از دیدن آپدیتت هات متعجب شدم خبری می دادی که بعد از مدتها می نویسی
ممنون می شم لینک قدیممو با جدیده عوض کنی
می بوسمت
تا آدم ها هستند قصه هاشون هم هستند
تو کجایی؟
شاد باشی هر کجایی
قصه غصه ها
سلام . خوبین ؟ من از افکارتون خیلی خوشم اومده البته فکر کنم الان وبتون منحله ؟ نه ؟ چون اخرین تاریخش واسه ی خرداد ۸۹ . خیلی دوست دارم باهاتون صحبتی داشته باشم. ویک سوال مهم هم دارم که باید تو چت خصوصی بهتون بگم واگر از اون چیزی که من استفاده میکنم شما هم استفاده کنین واقعا میشیم مثل هم.