فصل NO

The silence depressed me. It wasn't the silence of silence. It was my own silence. ~Sylvia Plath, The Bell Jar

فصل NO

The silence depressed me. It wasn't the silence of silence. It was my own silence. ~Sylvia Plath, The Bell Jar

!Reminder

داشتم فکر می کردم به اینکه چطوری ما می دونیم که قراره یه روز نباشیم و با این حال جوری زندگی می کنیم که انگار همیشه هستیم.. 

فکر کنم دقیقا همینه که فکر می کنیم اون یه روزی حالا حالا ها نیست...  

می دونم که اگه باورمون بشه یا اینکه بخواهیم همش بهش فکر کنم اونوقت نمی تونیم زندگی کنیم و اینکه این فراموشی گاهی لازمه برای اینکه زندگیمونو «زندگی کنیم»..که همینم خودش یه تضاده..

خیلی عجیبه 

نه این بی تفاوتی 

منظورم همین نبودنه 

همه چیزا و کسانی که دوسشون داریم باشن و ما نباشیم... 

نباشیم؟  

حداقل تو این قالبی که الان هستیم! 

خیلیا تا به حال به این موضوع فکر کردن..راجع بهش صحبت کردن..فلسفه بافتن..کتاب نوشتن..از جنبه های مختلف ولی هیچ کس نتونسته این پارادوکس قوی زندگی و حل کنه..یا براش توضیحی پیدا کنه..  

پس بهتره تا می تونیم زندگی کنیم!  

حالا که اینجاییم و اگه نه همه ولی خیلی از اونایی که دوسشون داریم هم اینجان.. 

فکر کنم اگر می تونستیم لحظه ها رو درک کنیم و براشون ارزش قایل باشیم می شد راه حلی پیدا کرد..

نظرات 4 + ارسال نظر
Crucifixion شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:09 ق.ظ

Man darin mavaqe faqat mitune maqzam eror bede.

بهار شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.barounebahari.blogsky.com/

سه چهار سالیه دچار همین دغدغه های وجودی شدم
فقط م یدونم باید زیبا زندگی کنم
دوست داشته باشم
چون حیات تکرار شدنی نیست


غواص کاشف! شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.sakooye-shirjeh.blogsky.com

راستش اگه جوری زندگی می کنیم که انگار همیشه هستیم واسه اینه که کامل زندگی کنیم ولی به نظر من باید یه آلارم هم همیشه تو زندگیمون باشه که کامل زندگی کردنو بهمون یاداوری کنه که یعنی چی! منظورم اینه که بدونیم اگه هستیم واسه اینه که واسه یه روزی که نیستیم ذخیره هم بکنیم.. مثه داستان اون مورچه هه که آذوقه زمستونشو جمع می کرد و پرنده بهش می خندید.. سر سیاه زمستون این مورچه بود که به پرنده می خندید که "آی وقتی جیک جیک مستونت بود فکر زمستونتم بود؟؟" باید فکر زمستون و بی توشگی مون هم باشیم... مثه همیشه عالی بود عزیزم

من چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ب.ظ http://man7.blogsky.com

زندگی میکنیم....با کمی آلزایمر
شاید چاره ای نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد