Bill Stephens
«خود را به گریه می اندازم تا به خود ثابت کنم که اندوهم توهم نیست: اشک ها نشانه اند نه ابراز [احساس]. با اشک هایم، داستانی می سرایم، اسطوره ای از اندوه می سازم و زین پس با آن خو می گیرم: می توانم با آن زندگی کنم، زیرا با گریستن، به خود همسخنی قوی می بخشم که «حقیقی ترین» پیام ها را، از تنم، نه از سخنم، دریافت می کند.»
-Roland Barthes
.
.
*دوست نداشتم ترجمه اش کنم ولی به هرحال اصلش فرانسه ست و به هر صورت ترجمه بود و در ضمن دلم نیومد کسی حرفشو -حتی با همین ترجمه سرسری که شاید همه حس و نرسونه- نتونه بخونه..
آره
واقعا حیف بود...مطلب قشنگی بود .
مرسی که سر زدی
غربت آدماس دیگه ....بعضی وقتا یه جایی پشت شب دلت میخواد قایم شیو هق هق بزنی...خلاصه عقدههای فروخفتهی مارو بیدار کردی...خیلی وقت دلم میخواد بگریم اما جایی نیست که بشه آدم گریه کنه...
در مورد غم و گریه میشه جملات زیبایی نوشت اینم یکیشه
ولی در نوع خودش جالبه و تفکر خالق متنو میرسونه
خوب شد ترجمه کردی . هنوز فرانسه بلد نیستم !!!
ممنون از کامنت شما .
سلام منصوره جان
خوبی؟من چند وقتی نبودم
پس نظرمو تو پست آخرت می نویسم
زیبا!
بعضی هاشونو ارتباط زدم
ولی اعتراف می کنم آخری دیگه ساییده شده واسه من یکی.
ترکیدم....
ممنون که سر می زنی
پایدار باشی و پویا
میدونی! دیگه اشکها هم نمی تونن سیل اشکی که از وجودم سرریز میشن، رو بیان کنند..
سلام
دوست خوبم
اومدم
اما حیفم اومد نظرمو برات نزارم
وب قشنگی داری
خیلی قشنگ
از دردو دلاتم خوشم اومد
موفق باشی
یا حق
من نمیخواستم برگردما فعلا ..!!تقصیر تو شد...یکی شاکی شد خودت جواب باید بدی..!
بله بله.. جواب هم می دهیم :D آفرین که برگشتی!
مرسی سر زدی
اپ کردم
نمی دانم چه باید کرد بمانم یا که بگریزم
اگر خواهم بمانم با تو می بازم جوانی را
وگر خواهم که بگریزم چه سازم زندگانی را
گریزان بودن از یک سو غم دلدارم از یک سو
کجا باید زنم فریاد این درد نهانی را
یه سر بزن پشیمان نخواهی شد
قربانت
خیلی مطلب های جالبی رو ترجمه کردین.عالین. من ۱۵ سالمه ولی فکر می کنم می تونیم دوستای خوبی برای هم باشیم.