.
.
دیگه میشه گفت یه کلیشه شده...
اینکه ازمون پرسیده باشن اگه مثلا تا ۲۴ ساعت دیگه فرصت زندگی داشتی چیکار می کردی...اگه بهش جوابم نداده باشیم حداقل یه بار شنیدیمش...
ولی واقعا چرا؟ چرا اونایی که واقعا این حرف که نه ...ولی چیزی شبیه اینو نه به عنوان یه تئوری بلکه واقعیت بهشون گفته باشن تازه شروع می کنن به زندگی کردن؟ انگار تازه یادمون می افته که برای چی زندگی می کنیم یا یه چیزی شبیه این...جوری زندگی می کنیم که باید..قدر هر لحظه مون و می فهمیم...شایدم یاد می گیریم تو حال زندگی کردن یعنی چی...می فهمیم چه چیزایی بوده که همیشه برامون در قالب یه آرزو یا رویا بوده ولی اونوقت می فهمیم که اونقدری تا واقعیت فاصله ندارن و اینکه شاید نخواهیم زندگیمون و بدون داشتنشون تموم کنیم..
***Carpe Diem***
تو ادبیات نمونه هاش زیاده... آدمایی که حتی زیبایی های دور و برشونم که زمانی بی تفاوت از کنارشون رد می شدن و می تونن دوست داشته باشن و براشون خیلی از عادی ها و تکراری ها از قالبشون در می آن... تو هر روز تکراری...تو هر اتفاق تکراری ردپای جدیدی هست...ولی ما تو روزمرگی و توهم تکرار گمشون کردیم..
ولی مگه اینطور نیست که همه می دونیم این اتفاق بالاخره می افته...هیچ کدوم برای همیشه اینجا نیستیم...
پس چرا؟
چرا فکر می کنیم یه دنیا برای به دست آوردنشون فرصت داریم؟
چرا یادمون میره آرزوهامون و؟
.
.
tamashayee tarin tasvire donya mishavi gahi
Delam mipashad az ham baske ziba mishavi ga'hi
Hozure gah gahat bazie khorshid ba abr ast
Ke penhan mishavi gahi o peyda' mishavi gahi
اره حرفت کاملا درسته