فصل NO

The silence depressed me. It wasn't the silence of silence. It was my own silence. ~Sylvia Plath, The Bell Jar

فصل NO

The silence depressed me. It wasn't the silence of silence. It was my own silence. ~Sylvia Plath, The Bell Jar

Shelter

 

                                    ‌‌Brad Rickerby 

.

.

نگاه می کرد..

نشسته بود و نگاه می کرد..

فرو می ریخت..

 

نشسته بود و نگاه می کرد

دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شد..

سنگ‌ها را بر می‌داشت

و...فرو می‌ریخت

 

سنگ‌ها را  بر جایشان می‌نشاند

به سختی دیوارها را پر می کرد..

دستش زخمی می‌شد اما

هنوز سرجایش بود..

 

در مقابلش ایستاده بود

دیگر یافته بودش..

اما ترسی در وجودش ریشه می‌دواند..

نکند..روزی فرو ریزد...

 

نشسته بود و نگاه می کرد

نشسته بود و ....

 

 

 

کجا سنگریزه‌ها تمام می‌شدند و او آغاز می‌شد...

.

.

 

نظرات 11 + ارسال نظر
احتمالا فرهادم دیگه سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ب.ظ http://miracle.blogsky.com

ترس س س س س س س س س س س...
نکند فرو بریزد.....
خیلی تلخ و دشوار ترس از فروریختن چیزی...
اونم چیزی که با هزار زحمت چیدیش...
چه بخوای چه نخوای اون ترس همیشه باهات..

پریسا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:56 ب.ظ http://samfunitarik.blogfa.com

سلا ا ا ا ا م
خیلی خیلی خیلی لطف دارید منصوره جون منم شمارو لینک کردم
خوب از نظر من که هنوز به بلوغ عقلی نرسیدم! تازگیا تو زندگیم به این نتیجه رسیدم که اصلا باید زندگی جوری باشه که هی بسازی مدام سنگارو با زحمت بچینی باید دستات زخمی شه و بعد باید که این سنگها آوار شه تا تو دوباره بسازیشون هر بار که بریزن یه تجربه تازه که بالاخره آدم یه روزی یاد میگیره که جوری سنگارو بچینه که هیچ وقت نریزه ترس هیچ کمکی نمی‌کنه جلو آوار شدن سنگارو که نمی‌گیره فقط آدم و ضعیف می‌کنه و به جای اینکه دفعه بعدی درست‌تر بچینی به خاطر ترس از ریختن ٬دیواره هر بار سست‌تر ساخته میشه
البته امروز از نظر من اینطوره حالا شاید اگه بزرگتر شم یه نظر دیگه داشته باشم!
و اینکه منصوره جون خوب منم موافقم که باید به آدما فرصت بازگشت داد تا خطاهاشونو جبران کنن اگه زمین خوردن پاشن ولی خوب بعضی وقتا آدما به خاطر رسیدن به اهدافشون به هر چی سر راهشون باشه آسیبای چبران ناپذیری میزنن اونوقت من نمی‌دونم چطوری میشه به یه چنین موجودی انسان گفت!!و خوب خیلی غمنگیزه که کسی انسانیتشو از دست بده

teti جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:43 ب.ظ

سلام
شاید این سنگریزه ها هیچ وقت تموم نشه
البته بستگی به اون سنگریزه ها داره که از چی باشن و برای چی
بعضی هاشون تموم میشن ولی آغازی ندارن بلکه به منزله پایانن و پشتشون چیزی نیست
بعشی هم با شروع برداشتن نوعی آغازن

مرسی سر زدی

محمد شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ http://mohammad-.blogfa.com

سلام

خیلی جالب بود

بهم سر بزن

غواص کاشف! شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:44 ب.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com/

خیلی جالب بود...
یه چیزی در حال اتمام...
یه چیزی در حال شروع...
یکی خوشحال از شروع و نگران از شروع پایان خود...
یکی ناراحت از اتمام و به وقوع پیوستن نگرانی خود...
این برداشت من بود... نباید نگران بود.. آینده اتفاق می افته پس به حال لبخند بزنیم!

کمیل یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.fatemipoor.blogfa.com

سلام
به نظرم اونی که باید فرو بریزه غرور و خود پسندیه
وقتی کاملا فرو بریزیم اونوقت تازه ما آغاز می شیم.
تعجب کردی !
اشکال نداره بابا ما هم یجوریشیم دیگه!
اگه حال داشتی بهم سر بزن

میلتا یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ http://miletta.blogfa.com/

سلام

ممنون از حضورت
آره گاهی برای منم پیش اومده که در مورد چیزی چقدر پر شور حرف بزنند ولی اون زمان برام هیچ جاذبه ای نداشته باشه!

اگه اجازم بدی لینک می کنم

شاد و مانا باشی

الهام تنها سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ق.ظ http://yasesepidemahboob.blogfa.com

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است.

بیا ره توشه برداریم,

قدم در راه بی برگشت بگذاریم,

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟

فروز سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ق.ظ http://kashiekeder.blogsky.com

نگرانی چندان خوشایند نیست و انتظار اتفاق افتادن امری که می دانی اتفاق میفته هم فقط موجب غفلت می شه..

میلتا پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ق.ظ http://miletta.blogfa.com/

سلام
اول عیدت مبارک
دوم نوشته ی بالا رو یه ذره بد فهمیدم
آخه اون قدر ها انگلیسیم خوب نیست دارم روش کار می کنم

ولی بعد که قشنگ افتاد
جالب بود و ....

مرسی...شمام همینطور...قرار بود ترجمه اش کنم..ولی نشد..بازم مرسییی

Teti جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:42 ق.ظ

A true friend is not like rain that entertains you for a little time.A true friend is like air.....
Sometimes silent but always around you.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد