Brad Rickerby
Pooh گفت: «خب...چیزی که بیشتر از همه دوست دارم...»
بعد مجبور شد حرفشو قطع کنه و فکر کنه.
چون با اینکه عسل خوردن خیلی کار خوبی بود ولی
یه لحظه ایه درست قبل از شروع به خوردنش
که از وقت خوردنش بهتره..
ولی نمی دونست که بهش چی میگن..
-A.A.Milne
.
.
pooh اسم اون لحظهرو به من گفت ...یعنی باهم دوستیم در گوشم گفت ...ولی عمرن اگه بهت بگم...!
اا پس می دونست؟؟
حالا همین یه دفه بگو لطفا! من قول می دم به کسی نگم!
این قسمتی از داستانه؟؟؟
چون من دقیقا متوجه نشدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قسمتی از داستان که هست..ولی خب این قسمتش مهم بود!!
از نظرات ممنون.قشنگ بود.اما کار سختیه جدا...
راستی چه بهش میگن؟!.. اصلا ولش.. بیا یه کاری بکنیم.. چی؟ بیا اصلا به اسمش فکر نکنیم.. فقط چشامونو ببندیم و خودمونو تو اون لحظه تصور کنیم.. مطمئنم اینطوری بهتر میشه فهمیدش.. مگه نه؟
آره..خیلی خوبه!
ولی اینم از اون عادتامونه دیگه که معمولا دوست داریم همه چیزو تعریف کنیم..
بهش می گن اشتیاق که همیشه شیرین تر از خود کاریه که می خوایم بکنیم. من با پو موافقم!
وبلاگ قشنگ و جالبی داری. تبریک می گم بهت و مرسی که به من سر زدی.
در ضمن عکس هایی که می ذاری یا بهتره بگم نقاشی ها ایده ی فوق العاده خوبیه. از همه جالب تر گذاشتن اسم صاحب اثره اینجا به نظرم!
موفق باشی دوست من
میدونی چیه منصوره جون ، جدیدنا کشف کردم که باید چیزای اضافه رو دور ریخت.. حالا جدای اینکه گاهی بعد از نوشتن اون نوشته ها چیزای بیشتری پیدا و درک می کنم ؛ می بینم که بودن اون نوشته ها روم سنگینی میکنه.. برا همین مثه گوشی موبایلم که خالی از چیزای اضافه ست، وبلاگمم زود زود پاک و عوض میشه.. از نو شروع کردن رو دوست دارم، تا بلاخره به اون شکل دلخواهم برسه.. و این شروعه حتی اگه خیلی کوچیک به نظر برسه..
ممنون عزیزم.. در ضمن این عکسا و نقاشیهایی که میذاری فوق العاده دلنشینن.. دوباره گفتم چون دوباره لذت بردم.. شاد باشی
مرسی خانومی..خیلی لطف داری